همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
کانسپچوال آرت یا «هنر مفهومی» دستاوردی از آوانگاردگرایی در هنر مدرن است. در جریان گرایشات مدرنیسم، اکثر نقاشان مدرنیسم در زمینه مجسمه سازی، ماتریال شناسی، گرافیک و حتی انیمیشن و سینما تجربه هایی کسب کردند و در نهایت آثاری مفهومی را ارائه دادند که تاثیرات مشترکی از تمام شاخه های هنری داشت.اگرچه آغازگران این گرایش را به هنرمندان آمریکایی انگلیسی همچون جوزف کاسوت، لارنس وینر، استنلی براون و… مربوط می دانند ولی باید گفت که هر اثر هنری باید دارای مفهوم باشد. مفهومی که فرای ظاهر و صورت اثر بوده و ارائه معنا می کند. القای معنا در هنر مفهومی ممکن است شخصی باشد، چه برای هنرمند و چه برای مخاطب و چه در عنوان اثر و چه در ارائه آن. این قسمتی از اندیشه جهانی شدن هنر است و در جستجوی مفهوم برای مخاطب عام.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
امروزه در ایران هر کس نام واژه ی «کانسپچوال» به گوشش خورده است بدون اینکه بداند چیست ،این واژه را برای هر اثر سر هم بندی شده و چه بسا بی «مفهوم» به کار می برد
چرا که مخاطب بر خلاف هنر کلاسیک و اندیشه هنر برای هنر، اگر چه برای اثر هنری قائم به ذات بودن را می پذیرد، ولی در اندیشه این هنر (مفهوم گرایی) با اثر هنری ارتباط و درگیری شخصی پیدا کرده و خود را در اثر یافته ومعنای شخصی ای از آن پیدا می کند که با تمام داشته های روحی و ذهنی و شخصیتی او همسو است. به عبارتی دیگر مخاطب با خالق اثر رابطه برقرار نمی کند، بلکه با خود اثر مرتبط شده و خود را در آن می یابد. گویی مخاطب جزئی از اثر بوده و اثر بدون حضور وی ناقص است. چرا که بنا بر اندیشه معاصر هنر، هنری که درک نگردد و ارتباط برقرار نکند، کامل نیست. همانطور که بیان شد هر اثر هنری باید حاوی یک مفهوم باشد، ولی نامگذاری هنر مفهومی به دلیل ارجعیت معنا بر تصویر اثر و گاهی موضوع بر اثر و در مواردی فقط ارائه اندیشه خارج از هر فرم و ساختاری است. از سوی دیگر پیرامون «گرافیک محیطی» باید گفت تاریخ مشخصی برای پیدایش این شاخه از هنر به صورت مستقل وجود ندارد.گرافیک محیطی یک سبک نیست، بلکه یک فرآورده و نتیجه است. فرآورده هنرهای تجسمی که با فنون دیگر در آمیخت و امروزه نیز از هنر مفهومی تاثیر پذیرفت.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
“Concept” در زبان انگلیسی به معنای «مفهوم» و “Conceptual Art” هنری است مفهومی به این معنا که مهم ترین وجه اثر هنری معنای آن باشد.
چرا که گرافیک محیطی نیز زاده تمام جریانات مدرنیسم در هنر و پیدایش گرافیک دو بعدی است. به تفسیری می توان پیشینه گرافیک محیطی را به دیوارنگاره های انسانهای اولیه مربوط ساخت. از همان زمانی که انسان سعی در هماهنگی و حتی چیره شدن بر پدیده های محیط در پیرامون خود را داشت. از همان زمان که انسان محلی برای ثبات و زندگی خود در نظر گرفت برای ارتباط پیدا کردن بیشتر با محیط و شناخت بیشتر آن و پیدا کردن یک تعریف برای حضور خود در محیط به آراستن آن پرداخت و به مرور زمان با کلنجار بیشتری در محیط سعی در دست یافتن به سهولت بیشتر برای زندگی داشت. حتی مفهوم گرایی در آثار انسان های اولیه نیز قابل بررسی است. ، شاید بتوان گفت که گرافیک محیطی نتیجه گرایشات چند رسانه ای و مفهومی فعالیت هنرمندان همین دوره هاست. اولین تابلوهای مغازه ها، سردر فروشگاه ها و تابلوهای راهنمایی که به قصد اطلاع رسانی محض، بدون خلاقیت و اندیشه هنری ساخته شده اند و تاریخی نامشخص ولی بسیار دورتر از تاریخ شروع گرایشات هنر مفهومی دارند نشان می دهد که گرافیک محیطی قدمتی بسیار دارد. در نتیجه این طور استنباط می شود که گرافیک محیطی زاده هنر مفهومی نیست ولی هنر مفهومی تاثیرات زیادی در عصر حاضر بر آن داشته است. نقطه مشترک گرافیک محیطی و هنر مفهومی، حضور مستمر مخاطب در اثر است.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
هنر مفهومی اساساْ از الگو های فکری سرچشمه می گیرد و در این راه از هر وسیله ای و موادی که با ذهنیت هنرمند سازگاری دارد مدد می جوید.»
همانطور که در هنر مفهومی مخاطب به درک می رسد، قصد گرافیک محیطی در فضای حاضر ایجاد سهولت در درک وی است. به نوعی هنرمند مفهوم گرا و طراح گرافیست همیشه به دو عامل اثرگذار توجه می کنند و برای آن راهکار می یابند نخست، محیط و سپس مخاطب. اگر در هنر مفهومی، هنرمند سعی می کند که مخاطب را به امری شخصی و یا حتی عمومی راهنمایی کند و به نوعی در هنر مفهومی، فضای هنرمند بر مخاطب احاطه می گردد، در گرافیک محیطی نیز مخاطب در این فضا حضور پیدا کرده و تاثیرات روحی و روانی ای از محیط دریافت می کند؛ تاثیراتی که قصد طراح گرافیک محیطی آن فضا بوده تا بر مخاطب وارد گردد و در فضا و این محیط مطابق هدف هدایت شود. نکته مشترک دیگر هنر مفهومی و گرافیک محیطی چند رسانه ای بودن آن و نداشتن محدودیت در بکارگیری ماتریال، سلیقه، نگرش و اجرا است.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
هنر مفهومی، هنر بصری پیشتازی است ـ خواه انتزاعی و خواه فیگوراتیو ـ که شدیداْ بر مضمون یا محتوی تاکید دارد و شکل یا صورت را عمداْ نادیده می گیرد
در هر دو می توان از انواع راهکارها استفاده کرد. همانطور که در آثار مفهومی وقتی یک اثر در محیطی باز خلق می شود تا طبیعت نیز از عناصرتاثیرگذار بر آن باشد، به نوع و جنس و شیوه اجرای آن اهمیت داده می شود تا هدف و نگرش هنرمند را به سرمنزل خود برساند در گرافیک محیطی نیز این مهم نیز مد نظر قرار می گیرد. نقاط مشترک در هنر مفهومی و گرافیک محیطی به حدی است که گاهی نمی توان این دو را از هم تمیز داده و به نوعی همانطور که یک اثر، مفهوم گرایی خود را حفظ کرده، به دلیل دائمی بودن آن اثر در محیط، خود به عنوان گرافیک محیطی یاد می شود و تنها با درک هدف و اندیشه خالق اثر و نوع کاربرد آن، این تفاوت درک شده و مشخص می شود که اثر، گرافیک محیطی است یا یک اثر مفهومی. شاید یکی از نکاتی که باعث جداسازی این دو مقوله از هم گردد استمرار اثر در فضا ومحیط خود است.
معمولا ولی
نه به صورت همیشگی ،آثار مفهومی با اندیشه صرفا نمایش در زمانی محدود بر پا
می شود در حالیکه گرافیک محیطی بصورت دائمی و مختص همان محیط طراحی می
شود. این در حالی است که آثار بسیاری به عنوان هنر مفهومی ارائه گردیده است
که برای محیطی خاص و به صورتی دائمی همیشه برپاست و تمام خصوصیات گرافیک
محیطی را داراست. تفاوت دیگر گرافیک مفهومی و هنر مفهومی، «سفارش» است.
طراح گرافیک محیطی معمولا بر اساس سفارش و دیدگاه سفارش دهنده خود دست به
خلق می زند، این در حالی است که اکثر آثار هنر مفهومی بر اساس درگیری ذهنی و
انتقادی هنرمندان کانسپچوال خلق گشته اند، نه بر اساس سفارش. از سوی دیگر
اگر در هنر مفهومی ایده و مفهوم اولویت دارد، در گرافیک محیطی سهولت و سرعت
در درک این ایده و مفهوم توسط مخاطب بسیار اهمیت دارد.
شاید یک اثر مفهومی برای مخاطبین متفاوت درک
متفاوتی ایجاد کند، چه بسا که این درک بسته به طراح آن به سرعت و سهولت
نیز صورت نگیرد، ولی در گرافیک محیطی اندیشه طراح عمدتاً با قصد اشتراک درک
در تمام مخاطبین و در عین حال با قصد سرعت بخشیدن به رفتار آنها و ایجاد
سهولت در آنها صورت می پذیرد و به نوعی کاربردی تر است. ساختار هنر امروز
بی حد و مرز است و تقسیم آن از طریق تفاوت در گرایشات هنری و سبک در تکنیک و
نحوه ارائه اثر اشتباه است. امروز تشخیص فاصله بین نقاشی با گرافیک، مجسمه
با معماری و… امری بسیار مشکل است. امروزه یک نقاشی به سرعت یک پوستر
اطلاع رسانی می کند. یا یک ساختمان مسکونی از بیرون خصوصیات یک مجسمه در
فضای مشخص شده خود را کسب می کند. چرا که مفهوم و اندیشه و تنوع نگرش در
هنر و مقوله زندگی همه اینها را در هم تنیده است.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
«کانسپچوال آرت »خود به شاخه هایی نظیر« ادبیات و کانسپچوال» تقسیم میشود که در هفته ی آینده در آن مورد خواهم گفت.
ساختار و گرایشات در هنر مفهومی
هنر مفهومی ،
ارائه انتزاعی معنای ذهنی هنرمند – بصورت کاملا صریح – بدون اهمیت دادن به
شکل ذهنی و صورت خیالی اثر است .اکنون با مطالعه معنای این گرایش می توان
به تنوع شیوه و سبک در هنر مفهومی پی برد:
• چیدمان/ Instalation : بداهه گرایی با توجه به شرایط حاکم بر محیط
• مینیمالیسم /Minimalism : خلاصه گرایی در فرم با تاکید بر محتوا
• هنر اجرایی /Performance : اجرای مراسمات برای بیان محتوا
• هنر روایتی /Narative Art : روایت گری در محیط با نشان دادن تاثیرات یک اتفاق
• هنر فضای باز (Land Art : بیان یک مفهوم با خلق اثر در فضای باز و طبیعت
• هنر و زبان /Art And Language : ارائه یک مفهوم با بکار گیری کلمات
• ویدئو آرت /Video Art : ارائه یک مفهوم با استفاده از تصاویر متحرک و اصوات
• بادی آرت /Body Art : بکارگیری اندام انسان در ارائه معنا
• هنر بر پایه اتفاق /Happening Art : ایجاد نتایج یک اتفاق در محیط برای بیان مفهوم
• هنر فرایندی /Process Art : استفاده از هر ماده ناپایدار در هنر مفهومی با بکارگیری از فن عکاسی
در رابطه با
نقطه اشتراک این شیوه ها باید گفت که در این آثار رابطه هنرمند ، اثر هنری
و مخاطب دگرگون شده و گاه خود هنرمند و مخاطب بخشی از اثر بوده و مفهوم آن
به شمار می آیند . این آثار به نوعی صورتگری طبیعت نبوده ، بلکه علاوه بر
بیان تیز چیستی اشیا ، به بیان جریانات ذهنی و یا واقعیات اجتماعی می
پردازد و تفسیر دیگری از فضا می کند .
Video art: در دهه ۶۰ رابطه انسان و طبیعت
مجددا مورد پرستش قرار گرفت . هنرمندان با استفاده از دستاوردهای تکنولوژیک
برای بیان مفاهیم و موضوعات هنری خود و حذف شی و شی گرایی و حتی گاهی حذف
عنوان اثر به ضبط تصویر و صدا – بدون محدودیت از نظر قواعد سینمایی زمان
خود- و پخش آن در نمایشگاهها پرداختند .
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
هنر مفهومی (به انگلیسی: Conceptual art) گونهای از هنرهای تجسمی است که در آن مفهوم یا ایدهٔ موجود در اثر، بر زیباییشناسی معمول و مواد بهکار رفته برای خلق آن اولویت دارد. در هنر مفهومی ایدهٔ با مفهوم مهم ترین جنبهٔ کار است.
Minimalism:
سال ۱۹۶۵ مینی مالیستها با الهام از نقاشی های هندسی آبستره ای مانند آثار
وازارلی و موندریان ، شکل وحجم را در نهایت سادگی به کار گرفته و با
استفاده از ساختار صنعتی ، تلاش کردند تا با کوچکترین تغییرات در فرم
بیشترین تاثیر را بر روی مخاطب خود بگذارند . البته آنها پس از مدتی در
زمینه فرم سازی حرف تازه ای برای گفتن نداشتند و این امر سبب شد تا این
مکتب که بنیانگذار آن رونالد جاد بود توسط هنرمندان دیگری مانند ایو کلاین
از مواضع فکری خود تا حدی کوتاه آمده و گرایش Neo Minimalism را پایه ریزی
کند .
این مکتب که در ابتدا در مجسمه سازی به وجود
آمد ، دلایل انکارناپذیری برای به آخر رسیدن نقاشی و مجسمه سازی رایج
ارائه نمودند . چرا که متکی بودن به فرم های هندسی محدود با اندیشه” ارائه
شکل هایی به عنوان فرم ” محدوده کار آنها را بسیار نگران کننده و کوچک می
ساخت .
تاثیر مینی مالیستها از حیطه فعالیت هنرهای
تجسمی فراتر رفته و در ادبیات و بخصوص در شعر آن دهه آمریکا تاثیر گذاشت که
این تاثیر تا به امروز نیز ادامه یافته است .
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
ادوارد لوسی اسمیت در کتاب خود ـ مفاهیم و رویکرد ها در آخرین جنبش های هنری قرن بیستم ـ مینویسد:«هنر مفهومی شکلی از بیان هنری است که تلاش دارد تا جنبه ی فیزیکی و ظاهری کار را تا حد ممکن تنزل بخشیده و به جای آن نیروی ذهنی ناشی از اثر هنری را تقویت کند…
ریمون کارور
و سوزان وگا داستان نویس و شاعر غزل سرای معاصر آمریکایی هستند که با
کمترین ، ساده ترین و خلاصه ترین کلمات قصد در تاثیر گذاری بیشتر بر
خوانندگان خود دارند . کلمات در ادبیات مینیمال بیشترین اهمیت را دارند و
جمله و پاراگراف ها که توسط همین کلمات ساخته می شوند، اهمیت کمتری دارند.
به نقل از سوزان وگا : ” در ادبیات مینی مال
سعی می شود که جمله وکلمات بدون هیچ زائده اضافی ، چون نیزه ای تیز و
صیقلی ، بدون هیچ تراشه ی اضافی و یا خراش کوچکی بر ذهن خواننده فرو رفته و
موثر گردد .” – نقل از ماهنامه ادبی گلستان
Instalation: هنر چیدمان از اوایل قرن بیستم
آغاز و از نتایج آوانگارد در مدرنیسم بود . برای گریز از سنت نقاشی سه
پایه ای و گریز از نقاشی روی سطح ، آثاری حجیم و بزرگ متناسب با فضا و
عملکرد محیط بصورت بداهه با توجه به شرایط و فضا اجرا می شد .
هنر مند این گرایش با اندیشه اولیه خود در
محیط اجرایی مورد نظر(مثلا نمایشگاه) حاضر گشته و بدون اجرای قبلی با توجه
به فضا و شرایط حاضر روشی را برای بیان اتخاذ می کند .
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
هنر مفهومی اساساْ از الگو های فکری سرچشمه می گیرد و در این راه از هر وسیله ای و موادی که با ذهنیت هنرمند سازگاری دارد مدد می جوید.»
Art And
Language: افراطی ترین گروه کانسپچوال پیروان این مکتب بودند که در سال
۱۹۶۸ توسط هنرمندان انگلیسی – با تفکر اینکه مفهوم هنر با کلمات و توصیف
نوشتاری رسم می گردد و بیان می شود – به وجود آمد .
هنرمندان این گرایش به نفی اندیشه هنر برای هنر رایج در زمان خود پرداختند و سرچشمه مفهوم هنر را زبان می دانستند .
به قول لارنس وینر از بنیانگذاران این مکتب :
“بدون زبان ، هنر وجود ندارد .” این گرایش حیطه ابزاری وسیعی را در خدمت
هنرمندان خود گذاشت . رسانه هایی چون روزنامه ، مجله ، کتاب ، دستگاه کپی
برداری ، تلگراف و … جایگزین نقاشی و مجسمه شدند و هزاران راه کار تازه
برای هنرمندان آن باز شد . “زندگی ، مرگ ، می داند ، نمی داند” نام اثری
است از بوریس نومان که با این اندیشه خلق گشته است .
“یک و سه صندلی ” اثر دیگری است از جوزف
کاسوت Joseph Kosuth (متولد ۱۹۴۵) که در آن به نمایش ۳ صندلی می پردازد ؛
یک صندلی چوبی حقیقی ، یک تصویر صندلی قاب شده بر دیوار و دیگری تفسیر و
بیان نام صندلی برگرفته از دایره المعارف . هر سه در کنار هم !
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
«هنر مفهومی» دستاوردی از آوانگاردگرایی در هنر مدرن است
Land art:
عده ای دیگر از هنرمندان آمریکا و اروپا از سال ۱۹۶۸ به کار در فضاهای بزرگ
در طبیعت (دریا، مزارع ، بیابان و …) روی آوردند و آثار بزرگی در پهنای
طبیعت خلق کرده که مرور زمان ، آن اثار را دستخوش نابودی و تجزیه طبیعی می
کرد . اجرای آثار میرا نشانگر شور دوجانبه میان انسان و طبیعت بود و نقش هر
دو را در عالم هنر به نمایش می گذاشت . اثر هنری که تا قبل از آن با کادر
در نقاشی و یا پایه در مجسمه از فضا جدا می شد ، در فضای بزرگی مطرح می
گردد که جزئی از اثر هنری است نه عنصری جدای از آن .
بازگشت به خاطرات افسانه ای و اسطوره های زندگی در روزگاران دور از دغدغه های هنرمندان این گرایش است .
آثار ایسامونوگوجی هنرمند دورگه ژاپنی – آمریکایی در باغ سازی مدرن به تاثیر از باغهای ژاپنی از جمله گرایشات هنر لند آرت است .
بکارگیری فضا در اثر ، میرایی اثر و بازگشت به هنر بکر انسانهای گذشته .
آثار این هنرمندان به قدری بزرگ بود و فضای
باز به آنها معنا می داد که برای نمایش آن در نمایشگاهها به عکاسی از فضا ی
آن بسنده می کردند . مانند آثار کریستو که تپه ها ، خانه ها ، کوهها را در
زیر پارچه مخفی می کرد و تصویر آنها را به نمایش می گذاشت .
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
چرا که مخاطب بر خلاف هنر کلاسیک و اندیشه هنر برای هنر، اگر چه برای اثر هنری قائم به ذات بودن را می پذیرد، ولی در اندیشه این هنر (مفهوم گرایی) با اثر هنری ارتباط و درگیری شخصی پیدا کرده و خود را در اثر یافته ومعنای شخصی ای از آن پیدا می کند که با تمام داشته های روحی و ذهنی و شخصیتی او همسو است.
Body Art:
با درک قابلیتهای اندام انسان و حالات آن توسط هنرمندان این سبک ، اندام را
بیش از هر ابزار دیگری به ایجاد ارتباط با مخاطب مناسب دانسته و حرکات
اندام و توانایی های بازیگری و گاه ایجاد احساساتی چون خشونت و رفتارهای
انزجار آمیز با جسم انسان را برای بیانیه های انتقاد آمیز خود از شرایط
حاکم در اجتماع و یا درونیات خود بکار گرفته و هنرمند مفاهیم مورد نظر خود
را بصورت تکان دهنده ای به اجرا و نمایش در می آورد.
اگر چه این گرایش از نیمه دوم دهه ۶۰ آغاز
گردیده بود ولی به نوعی ریشه در مراسمات آئینی اقوام پریمیتیو داشت .زمانی
که در اقوام سرخپوست هر شخص بنا به موقعیت خود ، صورت و اندام خود را – با
درک مفاهیم از خود و اجتماع خود – منقوش و در مراسمات و حتی جنگها حضور می
یافت .
ربکا هورن از هنرمندان زن آمریکایی است و در
این سبک ، یکی از متخصصین نقاشی روی بدن و “هنر اندامی” می باشد . وی با
اضافه کردن تجهیزاتی از عاج و چوب و چرم و فلز به اندام زنده انسان بیانهای
اسطوره ای می دهد.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
همانطور که در هنر مفهومی مخاطب به درک می رسد، قصد گرافیک محیطی در فضای حاضر ایجاد سهولت در درک وی است. به نوعی هنرمند مفهوم گرا و طراح گرافیست همیشه به دو عامل اثرگذار توجه می کنند و برای آن راهکار می یابند
Happening
Art: هنرمندان این گرایش از هنر مفهومی سعی در گرفتن بیان جدیدی از یک
اتفاق در مکان و زمانی مشخص یا غیر مشخص دارند . اگر چه اتفاق خود حاصل و
یک نتیجه است ولی هنرمند با استفاده از اندیشه و خلاقیت خود ، با نگاهی نو و
با دستکاری در نمایاندن اتفاق معنایی فراتر از چیستی اتفاق گرفته و حتی
گاهی به صورت کامل معنای آن حادثه را تغییرداده و یا وارونه جلوه می دهد.
از آنجایی که مقوله اتفاق بصورت عمده قابل
پیش بینی نیست ، ثبت اثر هنری بصورت عکاسی صورت گرفته ویا آن اتفاق عین به
عین در مکانی مشخص شبیه سازی می گردد.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
از مهمترین پیشرو های این هنر در آمریکا می توان به «داگلاس هیوبلر»،«جوزف کاستوت»*،«لارنس ویز»،«بروس نومن» و به گروه«هنر و زبان» در انگلیس اشاره کرد.
Performance:
هنر مستند نمایشی ، گاه شخصی ، ولی اجرایی که در بردارنده یک اندیشه اولیه
پیش بینی شده است و در مکان مورد نظر با توجه به خاصیت مکانی و زمانی اجرا
می گردد. مراسماتی چون افتتاحیه ها ، اختتامیه ها و اجرای جشنها و …
نکته حائض اهمیت در این گرایش این است که مانند اینستالیشن ، محیط ، زمان و شرایط در نحوه اجرای این سبک دخیل است .
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
کانسپچوال آرت از جدیدترین و پر طرفدارترین کارهای هنری است
Process
Art: هنرمندان هنر فرایندی یا ضد فرمالیست کماکان به ابزار و مواد وفادار
مانده ، ولی هدف عرضه شی هنری را کنار گذاشته و آثار خود را از ساختار ،
دوام و محدوده های مشخص خارج کردند و به انتخاب اشیا ء تصادفی و ناپایدار
از قبیل برف ، خاک اره ، تار و پود پارچه و دیگر اشیا ء مصرفی روی آوردند .
این هنر سعی در حذف شیء و عرضه هنری داشته و قصد آن صرفا انتقال اندیشه
محض و یا خلاقیت محض است .
این گرایش نیز با عکاسی ثابت و به ثبت می رسد.
همه چیز در مورد کانسپچوال آرت و هنرهای مفهومی
امروزه “مفهوم گرایی” در برخی موارد در مطبوعات غرب صرفا نامی است برای آن دسته از حرکتهای معاصر که با انتظارهای عمومی از نمایشگاههای هنری – یعنی مکانی برای نمایش دادن آثارهنری با هدف مشاهده و بررسی زیبایی شناسانه – همخوانی ندارد . یعنی واژه ای با بار منفی ، برای اطلاق به آنچه محافظه کاران ، از هر نوع و هر گرایش ، در هنر معاصر ناپسند می دانند .
تعبیر متضاد دیگری نیز از این واژه وجود دارد . در میان منتقدین هنر تقریبا پذیرفته شده است که مدرنیسم ، هنر غرب است ،خصوصا آمریکای شمالی و اروپای غربی .
از آنجایی
که هنر مفهومی ظاهرا گذاری است از اوج مدرنیسم به آنچه به دنبال آن آمد ،
تلاشهای زیادی صورت گرفته تا قلمرو مفهوم گرایی از محدوده ی انگلیسی-
آمریکایی خود ، یعنی جایی که در دهه های ۶۵ و ۷۵ پایه گذاری به اوج رسید ،
فراتر برده شود .
در کتاب “بازنویسی هنر مفهومی –Rewrite
Conseptual Art” – مجموعه مقالاتی که اخیرا به چاپ رسیده است – ادعا می شود
که این هنر به منزله پایه ای است که تقریبا تمامی هنر معاصر بر آن تکیه
دارد .
و در شکوفایی اخیر خود “مفهوم گرایی بر دنیای هنر حاکم شده است “
از این منظر مفهوم گرایی دچار هویتی دوگانه می شود :
از سویی ، هنری تحلیل گر به عنوان هنر مردان
آمریکایی – انگلیسی که بنا به گفته های بالا قصد انتقاد آن را در سر
داشتند و از سویی دیگر هنری که در تاریخ خود آثار هنرمندان گذشته خود –که
اغلب مر بوط به سالهای ۱۹۵۰ می شود- را دوباره بررسی و آن را “مفهومی”
معرفی می کند .آثاری که حول موضوع هایی از امپریالیسم تا هویت فردی است و
در کشورهای نامرتبطی از آمریکای لاتین گرفته تا ژاپن ، از استرالیا گرفته
تا روسیه شکل گرفته اند . نتیجه آن نمایشگاهی بزرگ در نیویورک در سال ۱۹۹۹
بود با نام “مفهوم گرایی جهانی” .
امروزه هنر مفهومی نه به روش محدود کردن
توجه به الگوی مفهومی انگلیسی – آمریکایی (که اکنون به تاریخ پیوسته است ) و
نه به صورت برخورد با آن به عنوان پدیده ای پست مدرن و تعریف نشده و نه به
عنوان قواعدی رسمی از مدرنیسم مورد بررسی قرار می گیرد . چرا که راهی
حقیقی برای خود در سطح جهانی باز کرده است .